مرجع دانلود فیلم و سریال با لینک مستقیم )

محله های مرفه نشین نیویورک. فیلم در مورد اعضای یک خانواده ی پولدار و لیبرال است که درس زندگی می گیرند...

خلاصه داستان : فیلم ماموریت غیرممکن 1 1996 ، داستان ماموری به نام اتان هانت (تام کروز) را روایت میکند که با مربی اش جیم فلپس (جان ویت) آموزش های خاصی را می بیند و به نوعی مراقب خلافکاران و تبهکاران اند. پس از مدتی جیم کشته می شود، به طوری که اتان قاتل شناخته می شود. اکنون اتان باید تبهکارانی را که این تهمت را به او زده اند را پیدا کند و انتقام مربی اش را از آنها بگیرد و …

«بس» (واتسن) زن ساده ای است که با «یان» (اسکار سگارد)، کارگر خشن و در عین حال رقیق القلب و غم خوار یک سکوی نفت حفاری دریایی ازدواج می کند. برای مدت کوتاهی این زوج زندگی سر خوشانه و آرامی دارند اما خیلی زود حادثه ای غیرمترقبه «یان» را از گردن به پایین فلج می کند. حالا «بس» به درگاه خداوند دعا می کند تا سلامت شوهرش را بازگرداند و برای این منظور حاضر است هر چه دارد فدا کند.

ک افسر پلیس جای برادر دوقلوی خود را گرفته و مشکلات و دوست دختر او را به دست می‌آورد. او مجبور می‌شود تا راهش را از فرانسه به آمریکا باز کند، در حالیکه برای FBI و مافیای روسیه کار می‌کند …

یک حادثه در تونلی در شهر نیویورک باعث بسته شدن دو سر تونل می‌شود و در این بین یک قهرمان سعی در نجات مردم و هدایت آن ها به سمت راه خروج را دارد. اما…

قاتلی مشهور به «شبح چهره»، شروع به کشتن نوجوان ها می کند، و با افزاییش تعداد قربانیان، دختری جوان به همراه دوستانش برای شناسایی قاتل دست به کار می شوند...

"مارک رنتن"، جوان زبر و زرنگ و باهوش و بامزه و کاملاً بيخيال، قهرمان زمانه‌ی ماست. ماجراهاي "مارک" و دوستانش، جماعتي بامزه، دروغ گو، رواني، دزد و معتاد که به گونه اي ناگزير، به سوي خود ويرانگري پيش مي روند، نمايان‌گرِ از هم فروپاشي دوستي و رفاقت شان است.

روپ راتور مانند پدرش خواننده بزرگی است.یک روز او پدرش را برای درمان به بمبئی می برد و برای تامین مخارج درمان پدرش او شروع به خواندن در هتل نارنگ می کند.در این هنگام خواهر نارنگ عاشق او شده و

خلاصه داستان فیلم : در شهر ورونا بيچ دو خانواده مشهور زندگي مي کنند که با هم دشمني ديرينه دارند : مونتاگو و کپولت. يک شب يکي از پسران خانواده مونتاگو به اسم رومئو با لباس مبدل در يک مهماني ک شرکت کرده و در آنجا دختري به اسم ژوليت را مي بيند و آنها عاشق هم مي شوند. پس از پايان مهماني رومئو نيمه شب نزد ژوليت مي آيد و با هم پيمان وفاداري مي بندند. آنها بايستي عشقشان را از ديگران پنهان کنند زيرا مي دانند والديشان به آنها اجازه با هم بودن را نمي دهند. در همين حين تيبالت پسر دايي ژوليت با مرسوتيو دوست رومئو درگير مي شوند و مرسوتيو بدست تيبالت کشته مي شود و رومئو بدنبال انتقام گرفتن از اوست...